گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

بسی منزل بریدم تا شب غم را سحر کردم

چو صبح از پا گر افتادم، به دامن راه سر کردم

به صحرا برد خوش خوش، خار خار داغ سودایم

مگر روزی چراغی از چراغ لاله بر کردم؟

ازان دردی که از خود هم نهان می‌داشتم عمری

[...]

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶

 

رسید از دوست پیغامی که مستان را نظر کردم

شدم من مست پیغامش ز خود بی‌خود سفر کردم

چوره بردم بکوی دوست کی گنجم دگر درپوست

بیفکندم ز خود خود را رهش را پا ز سر کردم

چوجان آهنگ‌جانان کرد وصل دوست شد نزدیک

[...]

فیض کاشانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۳

 

به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم

به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم

نمی بینم عنان اختیاری در کفت ای دل

به کوی او مرو دیگر! تو می دانی، خبر کردم

گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را

[...]

جویای تبریزی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۱ - فخری ایروانی قُدِّسَ سِرُّه

 

دلی کز جور او خون شد زچشمانم به در کردم

برای راحت جان حزین فکری دگر کردم

نه چون بلبل به پای گلبنی روزی به شب بردم

نه چون پروانه با شمعی یکی شب تا سحر کردم

رضاقلی خان هدایت
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۳۹

 

ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم

بحمدالله دری جُستم چو خود را دربه‌در کردم

غبار کعبهٔ مقصود تا کحل‌البصر کردم

سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم

ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله

[...]

نیر تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

قدح را در کف ساقی، ز حسرت خون جگر کردم

چو در مستی حدیث از لعل آن زیبا پسر کردم

بت یاقوت لب، مانند صهبا کرد نوش جان

به جام از حسرت لعلش، هم از خون جگر کردم

نخواهد گشت طالع، آفتاب صبح امیدم

[...]

افسر کرمانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ز جورت بس که شبها ناله چون مرغ سحر کردم

ز بیداد تو مرغان سحر را با خبر کردم

به راه عشق هرکس اوفتاد از پا به سر پوید

خلاف من کز اول گام ترک پا و سر کردم

اگر عشاق را خون جگر اشک روان گردد

[...]

غبار همدانی
 
 
sunny dark_mode