گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲

 

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالش‌ها

ز بوقلمون به وادی‌ها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمن‌ها

[...]

منوچهری
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع

 

هوا اکنون نهد بر گلبن از زنگار افسرها

صبا اکنون کشد در باغ از شنگرف چادر‌ها

سحاب اکنون بیالاید کف گلبن به حنا‌ها

نسیم اکنون بیاراید رخ بستان به زیور‌ها

بسان دیده وامق بگرید ابر بر گلها

[...]

حمیدالدین بلخی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ز گلها، سروها را دورمنشان ای چمن پرور

که دایم شیشه ها را جا بود نزدیک ساغرها

ز مروارید شبنم، تاکهای سبز پیراهن

کنند آرایش دخترچه های خود چو مادرها

چو آن سرو سهی قامت به سیر کوچه باغ آید

[...]

طغرای مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ز برق تیغ ابرویت فتاد آتش به کشورها

مه نو گشت میل آتشین در چشم اخترها

گرفتار تن خاکیست روح از پستی همت

به دام افتاده است این مرغ از کوتاهی پرها

ندارد مادر از تأدیب فرزند خود آسایش

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

غبار گرد بادم توتیای چشم اخترها

پریشان کرد صحرای جنونم مغز در سرها

ز خون تشنگان میخانه دشت کربلا باشد

چو سرهای شهیدان خاک می لیسند ساغرها

نباشد بهره از اموال خود دنیاپرستان را

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها

نهان در هر دل از شور تمنای تو محشرها

به باغ از جلوهٔ رنگین فروزی آتش رشکی

که دود از گل گل طاووس برخیزد چو مجمرها

به بحر خون، تپیدن‌های دل‌ها کی عبث باشد؟

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها

رگ برگ‌گل ازعکس تو درآیینه جوهرها

سر سودایی ما را غم دستارکی پیچد

که‌همچون غنچه‌از بویت به‌توفان‌می‌رود سرها

به حیرت رفتگانت فارغند از فکر آسودن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

سجود خاک راحت‌گرهوا جوشاند ازسرها

تپیدن محمل دریاکشد بر دوش‌گوهرها

شب هجرت به آن توفان غبارانگیخت آه من

که میدان پریدن‌ تنگ شد بر چشم اخترها

شهید انتظار جلوهٔ تیغ که‌ام یارب

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

نگردد همت موجم قفس‌فرسودِ گوهرها

به رنگ دود در توفانِ آتش می‌زنم پرها

زبان خامهٔ من زخمهٔ سازِ که شد یارب

که خط پرواز دارد چونا صدا از تار مسطرها

خطی در جلوه می‌آید ز لعل می‌پرست او

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode