گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۳

 

خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن

دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن

نمی گردانی از من راه اگر سیل ملامت را

کف خاک مرا پیشانی صحرا کرامت کن

جنون من به داغ ریزه انجم نمی سازد

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۳

 

خداوندا دل وارسته از دنیا کرامت کن

به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن

به مقصد می‌رساند هرکسی را لطف از راهی

مرا هم فتح بابی از در دل‌ها کرامت کن

زبان گفتگو کردی عطا، توفیق غوری ده!

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode