گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸

 

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی

جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی

درو گر جامه‌ای دوزی ز فضلش آستین یابی

[...]

سنایی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۷ - در موعظت و نصیحت و تحذیر از دنیا و تذکیر مرگ و تصدیق حشر و نشر گوید

 

عزیزا چند رنگارنگ این دور جهان بینی

ز دور چرخ در گیتی بهاران و خزان بینی

درین آفت سرا بودن هلاک جان و تن باشد

اگر گوئی به ترک آن نجات جاودان بینی

عروس عز دنیا را طلاقی ده بلا رجعت

[...]

قوامی رازی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۵ - ۵۱ - النوبة الثالثة

 

بحکمتها قوی پر کن تو مر طاوس عرشی را

که تا زین دامگاه او را نشاط آشیان بینی‌

و گر زی حضرت قدسی خرامان گردی از عزت

ز دار الملک ربانی جنیبتها روان بینی

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۹ - النوبة الثالثة

 

گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی

چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی‌

ور امروز اندرین منزل ترا حالی زیانی بد

زهی سرمایه و سودا، که فردا زین زیان بینی!

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الثالثة

 

اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی

هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی‌

تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی هوا خواهی

تو خود کی درد آن داری که تن را بی‌هوان بینی؟

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۶- سورة یس - مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

الا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی‌

جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی

جهانی کاندر و هر جان که بینی شادمان بینی

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۹- سورة النازعات- مکیة » النوبة الثالثة

 

گر امروزم درین منزل ترا حالی زیان باشد

زهی سرمایه و سودا که فردا زین زیان بینی

ور از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی

چو کیوان در میان خود را به هفتم آسمان بینی‌

و گر زین حضرت قدسی خرامان گردی از عزّت

[...]

میبدی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی

دلت بگرفت در خانه برون آتا جهان بینی

چو رفتی سوی بستان‌ها یکی بگذر به گورستان

که گورستان همی گوید بیا تا دوستان بینی

بسی بادام چشمانند به دام مرغ حیرانند

[...]

خاقانی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵١ - ایضاً له

 

بیا تا عشرت آبادی چو خلد جاودان بینی

چه خلد جاودان کین را بسی خوشتر از آن بینی

خرد نپسندد ار خواند کسی خلدش ز بهر آنک

که تا گشتست این پیدا ز شرم آنرا نهان بینی

یکی هم میتوانش گفت خلد از روی اینمعنی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵۶ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد وزیر و تعریف سرائی که نوبنیاد نهاده

 

دلا گر میل آن داری که خلد جاودان بینی

و گر باغ ارم خواهی که در عالم عیان بینی

نظر بهر تماشا را بر این عالی سرا افکن

که تا از غایت نزهت همین بینی همان بینی

سراها در جهان سازند و خود عادت چنین باشد

[...]

ابن یمین
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۲

 

بیا بر چشم ما بنشین که خوش آب روان بینی

دمی از خود بیاسائی سر آبی چنان بینی

در آ در گوشهٔ دیده کناری گیر از مردم

که بر دست و کنار آنجا کنارش در میان بینی

خیال عارضش جوئی در آب چشم ما می جو

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۶

 

دلا تا کی ز نادانی همه نقش جهان بینی

صفا ده دیده خود را که تا دیدار جان بینی

چو در بند صور باشی همه خاک آیدت گیتی

چو از صورت برون آئی جهان پر گلستان بینی

ز عشق پرده‌سوز ای دل به عالم آتشی افکن

[...]

حسین خوارزمی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵۵ - حکم و نصایح

 

ز خود گر، دیده بر بندی برآنم کام جان بینی

همان کز اشتیاق دیدنش زاری همان بینی

کسی کز ملک معنی در رسد خود را بوی بنمای

که گر مس وا نمایی کیمیا را ارمغان بینی

زر ناتص عیارت پیش از آن بر کیمیایی زن

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵۶ - تجدید مطلع

 

بخوان خود درآ تا قبله روحانیان بینی

بین در آینه تا آتش صد خانمان بینی

بدیدار تو دلشادند دایم دوستان تو

ترا هم شادمان خواهم چو روی دوستان بینی

هلاکم می کند گردون و غمگین بینمت ، آری

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۱

 

زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی

بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

به این بی برگی ات در برگرفتم، نرگسی بگشا

اگر خواهی بهاری را در آغوش خزان بینی

طغرای مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴

 

دلا بگذر ز دنیا تا ز عقبی عیش جان بینی

در این عالم به چشم دل بهشت جاودان بینی

چه از دنیا گذر کردی و در عقبی نظر کردی

بیا گامی فراتر نه که اسرار نهان بینی

دو منزل را چه طی کردی سمند عقل پی کردی

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در نعت حضرت رسول (ص) و وصف مرقد ایشان

 

دلا تا چند خود را فرش این نُه سایبان بینی

یکی بر سطح این کرسی برآ تا عرش جان بینی

سپهرت آشیان آمد تو بر روی زمین تا کی

چو مرغ بال و پر برکنده از دور آشیان بینی

به کنعان تعلق همچو یعقوب از نظر بگذر

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - تجدید مطلع

 

تو در آیینه می بینی که عالم گلستان بینی

به حال من ببین تا فتنه آخر زمان بینی

صفای عاشقان آیینه معشوق می باشد

مرا پژمرده چون داری که خود را باغبان بینی

به هر ناکس تو قدر عشوه نادان روا داری

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح حضرت علیّ بن ابیطالب علیه السلام

 

نظر کن در سواد صفحه ام تا گلستان بینی

گذر کن دفترم را تا بهار بی خزان بینی

صریر خامه ام در طاق هفتم آسمان یابی

صفیر ناله ام را گوشوار عرشیان بینی

شکوه عشق بخشیده ست اقبال فریدونم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode