گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن

قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی

نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا می‌کن

نگه خوبست مستغنی زد اما آن نه در هر جا

[...]

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode