عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم خوش مگر از باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار میآید
بیا در گلشن ای بیدل، به بوی گل برافشان جان
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم او مگر در باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش بلبل ز هر سو زار میآید
مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱
چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید
مگر آن یار گل رخسار از آن گلزار میآید
شبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودی
و یا یوسف بدین زودی از آن بازار میآید
چه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست این
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳
برون شو ای غم از سینه، که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار میآید
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او، ز شادی عار میآید
مسلمانان مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰
ز من در هجر او هردم فغان زار میآید
خوش آن چشمی که آن هردم بر آن رخسار میآید
به بازی سوی من آمد، به شوخی دل ز من بستد
بدو گفتم: چه خواهی کرد؟ گفتا: کار میآید
چو رفتم بر درش بسیار، دربان گفت کاین مسکین
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲
ندانم تا چه باد است این که از گلزار میآید
کزو بوی خوش گیسوی آن دلدار میآید
بیا ساقی و پیش از مردنم می ده، که جان از تن
به استقبال خواهد شد که بوی یار میآید
مگر بیدار شد بختم که آن رویی که در خوابم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹
سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میآید
درخت شوقم از برگش به برگ و بار میآید
ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب
که سیل گریهٔ این دیدهٔ بیدار میآید
حروف نامهام بینقطه آن بهتر که از چشمم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
نسیم صبح پنداری ز کوی یار میآید
به جانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
به صد اکرام میباید به استقبال او رفتن
که بوی دوست میآرد ز کوی یار میآید
بدین خوبی و خوشبویی چنان پیدایی و گویی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۳
سحرگه باد نوروزی چو از گلزار میآید
مرا از بهر جانبخشی نسیم یار میآید
به بوی زلف رخسارش چو من سوی چمن آیم
گل و سنبل به چشم من سنان و خار میآید
توانم در ره جانان به آسانی سپردن جان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۵
غم عالم به دل از دیده خونبار میآید
به این گلشن خزان از رخنه دیوار میآید
تسلی در دل آزرده عاشق نمیباشد
ازین ویرانه دایم ناله بیمار میآید
به سختیهای دوران صبر کن ای تشنه راحت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۶
دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید
بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
میانجی نیست حاجت نقطه و پرگار وحدت را
سر همت بلندان خود به پای دار میآید
ندارد جنگ با هم شیوه مستوری و مستی
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹
ز پا ننشست اشکم، تا نیاوردت به سوی من
ندانستم کزان طفل این قدرها کار می آید
بدین حسن بهار افشان، چو رو در بوستان آری
به جای خار، گلبن برسر دیوار می آید
دل طغرا ز مژگانت خروش ارغنون دارد
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵
چو بینم کبک، یادم جلوة دلدار میآید
که هر گه در خرام آید بدین رفتار میآید
نگاهم جیب و دامن پر گل از رخسار او برگشت
به آیینی که پنداری کس از گلزار میآید
خیالت هر شب آید بر سر بالین و ننشیند
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
صدای مقدم گلچین چو در گلزار می آید
گریبان چاک بلبل بر سر بازار می آید
چو گل وا کرده اند آغوش های خود خیابانها
مگر در بوستان آن سرو خوشرفتار می آید
نمی باشد خلاف وعده در خاطر بزرگان را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸
تپیدنها در دل میزند دلدار میآید
ز خود رفتم سر راهی بگیرم یار میآید
خرامت باز آیین بدن گلشن گشته است امشب
که بوی یوسف از پیراهن گلزار میآید
به کام غیر چون میبینمت از دور مینالم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۸
وجود کاملان بر ناقصان دشوار میآید
اگر روح اللّه است او نیز، بر خر بار میآید
لب صاحب سخن، بیگلعذاران غنچه میباشد
که بلبل در بهاران، بر سر گفتار میآید
گلو شیرین کند نی را، نوای لعل نوشینش
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۹
ز معراج خریّت، خواجه سنگین بار میآید
به تمکین تمام، این خرس از کهسار میآید
خالد نقشبندی » قصاید » هنگام دیدن کوههای مدینه منوره
عجایب نشاه ای زین دامن کهسار میآید
تو گویی با نسیم صبح بوی یار میآید
ز خاکش یافت تسکین زخمهای سینه ریشم
تعالی الله چسان از مشک این کردار میآید
نشانی از هلال عید وصل دوست میبخشد
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹ - مژدۀ دیدار
به گوشم مژدهای آمد که امشب یار میآید
به بالین سرم آن سرو خوشرفتار میآید
کبوتر وار، دل پر میزند در مجمر حسنش
چنان تسکین دلم کان آتشین رخسار میآید
همی در انتظارم، کی شود یارم ز در، داخل
[...]