گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۰

 

مرا جانانه‌ای باید که باشد غم گسارِ من

میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من

چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد

به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من

اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵

 

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

[...]

اوحدی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۵

 

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم

سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۳

 

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

اهلی شیرازی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من

کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من

بود طفل عزیز خانه ی دل اشک رنگینم

گهی بر دوش مژگان است و گاهی بر کنار من

غباری از تو گفتی دارم اندر دل عجب دارم

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۱

 

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۱

 

سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من

به یک خمیازه گل می شود آخر بهار من

اگر شبها خبر یابی ز درد انتظار من

ز خواب ناز رو ناشسته آیی در کنار من

ندارد حسن و عشق از هم جدایی، سخت می ترسم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۲

 

به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من

شب امیدواری می شمردم خط مشکین را

ندانستم کز او خواهد سیه شد روزگار من

چنین کز شوق دامان تو خود را جمع می سازد

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲

 

ز شوق آنکه بنشیند درو یک لحظه یار من

نمی آید به هم، چون دامن صحرا کنار من

به دور حسن او یک چهره گلگون نمی بینم

خزان عالمی گردیده ایام بهار من

مگر ساقی ز لشکرگاه خم، فوجی برون آرد

[...]

طغرای مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۷

 

برون از چار و نُه در چار و نُه پیداست یار من

به هریک رو کنم از شش جهت گردد دچار من

به پیدائی نهان‌ست و بُوَد در اولیٖ آخر

به جمع بین اضدادش گره وا شد ز کار من

مرا در کارها مختار گردانید و پس بگرفت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸

 

چه با من میکند یاران ببینید آن نگار من

بیکغمزه گرفت از من عنان اختیار من

را از من گرفت و صد گره افکند در کارم

چه خیل فتنه کارد بعد ازین بر روزگار من

همه شب اشگ میریزم ز سوز آتش شوقش

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۵

 

نمی‌گردد مگر، در صیدگاه دل شکار من

نمی‌دانم به هر جانب چه می‌تازد سوار من

از آن در عشق او میلم به دلتنگی فزون باشد

که جز در تنگنای دل نمی‌گردد دچار من

تویی در خور شب و روزم چه در دنیا چه در عقبا

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶

 

ز بس در عشق شد صرف خموشی روزگار من

نفس در خاک می دزدد پس از مردن غبار من

به خاطر بگذرانم هرگه آن صیاد وحشی را

به دام اضطراب خویش می افتد شکار من

به دام آسمان گم کرده ام سر رشته خود را

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

کجا رفتی ز آغوش تماشا ای نگار من

نگه فواره خون شد به چشم انتظار من

به حاکم هر که اندازد نظر خاموش می گردد

به سنگ سرمه پهلو می زند سنگ مزار من

به رقص آورده چون فرهاد و مجنون کوه و صحرا را

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۸ - صراف

 

پس از عمری شد آن سیمآور صراف یار من

سیه کاریی و قلابی بود منبعد کار من

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۹

 

درین وادی که می‌یابد سراغ اعتبار من

مگر آیینه ‌گردد خاک تا بینی غبار من

کجا بال وچه طاقت تا زنم لاف پرافشانی

نفس در خجلت اظهار کم دارد شرار من

ز ساز مدعا چون سبحه جز کلفت نمی‌بالد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۰

 

ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من

بهشتی رنگ می‌ریزد ز پرواز غبار من

پریشانی ندارد موج اگر دریا عنان گیرد

گواهی می‌دهد حالم که بی‌پرواست یار من

چه سازم تا شوم از آفت نشو و نما ایمن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۲

 

نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من

مگر از خاک بردارد مرا سعی غبار من

نهال ناله‌ام نشو و نمای طرفه‌ای دارم

دل هرکس گدازی دید گردید آبیار من

نمی‌دانم چه برق افتاده در بنیاد ادراکم

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱

 

نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من

بود در پنجه ی برق تجلّی، مشت خار من

شکوه بحر را در قطره گنجایی نمی باشد

نمی دانم چه سان گنجیده جانان در کنار من

جگرهای جراحت دیده را شور قیامت شد

[...]

حزین لاهیجی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ز خوناب دل و از دیده خونابه بار من

کنار من پر از خون شد چو رفتی از کنار من

ندارد جز بر وصل و نیارد جز بر حرمان

نهال آرزوی غیر و نخل انتظار من

قد سرو و عذار گل چه خوش بودی اگر بودی

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode