گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟

که هجرانت چه می‌سازد همی با روزگار ما؟

چه ساغرها تهی کردیم بر یادت: که یک ذره

نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما

به هر جایی که مسکینی بیفتد دست گیرندش

[...]

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳

 

ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما

پر طاوس مستغنی است از نقش و نگار ما

زمین از سایه ما گر شود نیلی، عجب نبود

که کوه قاف می بازد کمر در زیر بار ما

ز طوف ما دل بی درد صاحب درد می گردد

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ما

درین گلشن سبکتر خاست از شبنم بهار ما

بروی سخت ما گفتار ناصح برنمی آید

صدا را سرمه برگرداند از خود کوهسار ما

نمی آید ز ما اظهار هستی پیش کس کردن

[...]

واعظ قزوینی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

جنون را کارها باقی ست با مشت غبار ما

که بان بکاه طفلان می‌شود خاک مزار ما

حزین لاهیجی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما

ز پشت دست ما باشد قماش روی کار ما

به بیم افگنده می را چاره رنج خمار ما

قدح بر خویش می لرزد ز دست رعشه دار ما

خوشا جانی که اندوهی فرو گیرد سراپایش

[...]

غالب دهلوی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۵ - تبریک عید متضمن ستایش اعلی حضرتان پادشاه عثمانی و ایران خلدالله ملکها و مدح نظام السلطنه مافی

 

خوشا امروز روز ما که خوش شد، روزگار ما

چنین روز خوشی بنگر، چگونه کرد، کار ما

ز هر حیثی خوش اندر خوش، نموده کار و بار ما

تو در این شهر یار ما و این دو شهریار ما

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode