گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۴

 

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی

فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی

نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در او شیدا

برست از دی و از فردا چو شد بیدار از خوابی

چو جوشید آب بادی شد که هر که را بپراند

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٨۶

 

یکی پرسید ز افلاطون بگاه نزع کای دانا

کجا دفنت کنم وقتی که روی از خلق برتابی

برآورد از جگر آهی حکیم زنده دل وانگه

بگفتش دفن کن هر جا که خواهی گر مرا یابی

مدار ابن یمین زین پس نظر بر تن چو دانستی

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنّابی

مرا دریاب و آب چشم خون افشان که دُریابی

تو گوئی لعبت چشمم برون خواهد شد از خانه

که بر نیل و نمک پوشد قبای موج سیمابی

اگر عنّاب دفع خون کند از روی خاصیت

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

بتابی بر همه چون ماه و از من روی برتابی

به هر کس شکر و شیری و با من آتش و آبی

کشی هر کج نهادی را کمان آسا به سوی خود

مرا دور افکنی از پیش رو چون تیر برتابی

شب از محراب ابرویت چو مانم باز بر یادش

[...]

جامی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

چه باید مرد را، طبع بلند و مشرب نابی

نگارین چهره ای، مجموعه خوبی ز هر بابی

سکندر در سراغ آب حیوان باخت شوکت را

خوشا درویشی و خلوت، لب نان و دم آبی

به از نظاره چتر جم است و طوق افریدون

[...]

نظیری نیشابوری
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۴

 

عرق ربز خجالت می‌گدازد سعی بیتابی

ندارم مزرع امید اما می‌دهم آبی

درین دریا به‌کام آرزو نتوان رسید آسان

مه اینجا بعد سالی می‌کشد ماهی به قلابی

خجالت هم ز ابرام طبیعت برنمی‌آید

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

نمی دانم تو خاکی آتشی یا باد یا آبی

فتاد از تاب، گردون و هنوز از حرص، بی تابی

حقیقت پردهٔ ناموس خود دارد شریعت را

تو بی ناموس می خواهی که از معنی خبر یابی

دمید از هر بن مویت اجل صبح قیامت را

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode