گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین سبکتگین غزنوی

 

بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده

چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا

ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

 

خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا

نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها

چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو

که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا

همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق

[...]

ناصرخسرو
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱

 

چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا

زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟

چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی

چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا

گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون

[...]

ازرقی هروی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون

 

بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا

بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا

ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا

که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا

ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

نگار ناردانی لب بهار نارون بالا

میان لاله نعمان نهفته لؤلؤ لالا

دلش یکتائی اندر مهر و بالا چون دلش یکتا

بدان بالای یکتائی مرا درد دو تا بالا

همی غارت کند صبرم بدان دو نرکس شهلا

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

دلش یکتائی اندر مهر و بالا چون دلش یکتا

بدان بالای یکتائی مرا درد دو تا بالا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

همی غارت کند صبرم بدان دو نرکس شهلا

همی شکر کند زهرم بدان دو زهره زهرا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

مرا خورشید بنماید وصال او شب یلدا

بروز پاک بنماید فراق او مرا جوزا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

مگر بگذشت بر صحرا نگارین روی من عمدا

که گشت از لاله و سنبل چو روی و موی او صحرا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

شکفته لاله در سبزه چو مرجان رسته در مینا

نشسته ژاله بر لاله چو کفک افتاده بر صهبا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

زمین تیره روشن شد چو طبع خسرو والا

جهان پیر برنا شد چو بخت خسرو برنا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

ابونصر آنکه با نصرت گرفته تیغ او دنیا

بپای همت عالی سپرده گنبد مینا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

سخارا اول و آخر و غا را مقطع و مبداء

نشاط اولیا دستش سنانش آفت اعدا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

چنو رادی ز جابلقا نباشد تا بجابلسا

چنو مردی ز جابلسا نباشد تا به جابلقا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

اگرچه مهتر معطی و گرچه مهتر دانا

ز جودش کمترین سائل ز فضلش کمترین مولا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

چو عالی همت او نیست هفتم چرخ را والا

چو کف کافی او نیست هفت اقلیم را پهنا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

بمردی صد هزاران تن بهمت یک تن تنها

برویش بنگر و بنگر که یزدانست بی همتا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

ز ابر جود او پیدا شود ماننده دریا

ز تف تیغ او دریا شود ماننده بیدا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

اگر او را دهد یزدان به یک روز این همه دنیا

ببخشد یکسر امروز و نباید یادش از فردا

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

کسی را کو هنر بسیار و دل پاک و منش والا

محال روزگار آید بر او پیدا کند همتا

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۱۹
sunny dark_mode