گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

همه سالِه، به جَشنَ انْدر نِشَستی،

چُو یک ساعتْ دِلَش بر غَم نَخَستی.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

ندانم چاره جز کام تو جستن

به افسون شاه را بر تو ببستن

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

و گر بندش کسی بر هم شکستی

همان گه مردمِ بسته برستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

همیشه جای بی انبوه جُستی

که بنشستی به تنهایی گرستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

به باغ اندر گل صد برگ جستی

به یاد روی او بر گل گرستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

دلم را تو بدین گفتار خستی

چو جانم را بدین زنهار بستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

مرا گر موی بر ناخن برستی

دل من این گمان بر تو نبستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او

 

ز عشق و جام می او را دو مستی

ز مستی و ز هجرانش دو سستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

منم بیمار و نالان تو درستی

ندانی چیست بر من درد و سستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

نه روزی پادشاهی را ببستی

نه روزی بد سگالی را شکستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

بخور سوگند وز تهمت برستی

روان را از ملامت‌ها بشستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

چو از دست تو گیرم جام مستی

مرا مستی نیارد هیچ سستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

دل از مردی درو هم راه جستی

در و دیوار او در هم شکستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

تو صد باره به دام اندر نشستی

چو بختت یار بود از دام جستی

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۲۳
sunny dark_mode