گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

کجا وصفش به گفتن هم نشاید

که پس پیرامنش چیزی بباید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

وگر کی بودن اندر وصفش آید

پس او را اول و آخر بباید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

فراوان کار بسته برگشاید

ترا از ما همه کامی برآید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

همان طبل و علم چونانکه باید

که چون او نامداری را بشاید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

هر آن پیری که بُرنایی نماید،

جهانَش نَنگ و رسوایی فَزاید؛

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

که شهرو گر یکی دختر بِزاید،

به گیتی جُزْ شَهَنشَه را نَشاید.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

چو کام هر کسی از من برآید

بجز دوزخ مرا جایی نشاید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

به یک دل مهر پیوستن نشاید

چو خر کش بار بر یک سو نپاید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

ترا از شاه و از من شرم ناید

که رامین بایدت موبد نباید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان

 

که جز بد کیش از آن مادر نزاید

بجز جادو از آن گوهر نیاید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

کنون جانم ببر کم جان نباید

چو من بدبخت جز بی جان نشاید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

ترا این خوی بد با جان برآید

وزین خوی بدت دوزخ نماید

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۲۵
sunny dark_mode