گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

میانش موئی و شیرین دهان هیچ

ازین موئی نمی بینم وز آن هیچ

دهانش گوئی از تنگی که هیچست

بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ

میانش یک سر مویست و گوئی

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش

 

بجز بوسی نجست از دلستان هیچ

کناری بود دیگر در میان هیچ

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode