فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
همه بخشیده بود و بَرفِشانده.
به خَورد و داد، کامِ خویش رانده.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
ستاره هریکی بر جای مانده
چو مروارید در مینا نشانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
خیال دوست در دیده بمانده
ز چشمش خواب نوشین را برانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
تو بودی از جهان با من بمانده
مرا از داغ تنهایی رهانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
هوا او را ز بستر بر جهانده
ز دل صبر و دیده خواب رانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
همه خاک زمین بر سر فشانده
ز دو نرگس دو رود خون دوانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
برهنه سر برهنه پای مانده
گسسته عقد و درّش برفشانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
مرا بخت بد از گیتی برانده
جهان در خواب و من بیخواب مانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
پزشکانی همه فرهنگ خوانده
ز حال درد او عاجز بمانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
ز کانی کنده و بی بر بمانده
به کانی در جهان گوهر فشانده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
به بام گوشک موبد بر، بمانده
به هر راهی یکی دیده نشانده
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمسالدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز
ز هر مقراضه کو چون صبح رانده
عدو چون میخ در مقراض مانده
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز
به یک صفرا که بر خورشید رانده
فلک را هفت میدان باز مانده
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
به خوبیش آسمان خورشید خوانده
زمین را تخمی از جمشید مانده
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۸ - معراج پیغمبر
به زیرش نسر طایر پر فشانده
وزو چون نسر واقع باز مانده
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
ز بس کز دیده او خوناب رانده
ز خون و آب در گرداب مانده
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۹) حکایت ابوبکر سفاله
همی گویند در آبم نشانده
که هرگز تر مگرد ای باز مانده
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند
نه آهی کرده نه اشکی فشانده
منم در کارِ تو حیران بمانده
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
مرا در وصفِ وحدت ترجمان ده
برّب خویش خاطر را نشان ده
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
برو تن در غم بارگران ده
بسی جان کن چو جان خواهند جان ده