گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱

 

جهانا چون دگر شد حال و سانت؟

دگر گشتی چو دیگر شد زمانت!

زمانت نیست چیزی جز که حالت

چرا حالت شده است از دشمنانت؟

چو رخسار شمن پرگرد و زردست

[...]

ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

چو فرمان خدا آید به جانت

به دست دشمن افتد خان و مانت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

نبخشاید همی بر بندگانت

به بیدادی همی سوزد جهانت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

مکش چندین کمان بر دوستانت

که ناگه بشکند روزی کمانت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست

 

نه من آنم که بودم جفت جانت

کجا بی من نبد خوش این جهانت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۱۰ - صفت یار پای کوب کند

 

چو کوبی پای و چون گیری پیاله

تنت از لطف گردد همچو جانت

چنان گردی و پیچانی میان را

ندارد استخوان گویی میانت

ز می گرچه تهی باشد پیاله

[...]

مسعود سعد سلمان
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

ندارم زَهرهٔ بوس لبانت

چه بوسم؟ آستین یا آستانت‌؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او

 

چنانم کش که دور از آستانت

رمیمی باشم از دست استخوانت

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۱ - تعزیت‌نامهٔ خسرو به شیرین به افسوس

 

اگر مرغی پرید از گلستان‌ت

پرستد نسر طایر ز آسمان‌ت

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)

 

یکی عیب است اگر ناید گرانت

که بویی در نمک دارد دهانت

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

چو سوسن شکر گفت از هر زبانت

ازان افراخت سر سوی جهانت

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

ز ذات خویش دیده لامکانت

در آنجا بود کل عین العیانت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر

 

کشم در تنگ بیز امتحانت

ببینم احترام و قدر جانت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۱) حکایت درخت بریده

 

ز حال خود خبر نه این زمانت

ولی چون بر لب آید مرغ جانت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۹) حکایت پیر بخاری و مخنث

 

تفحص گر کنی از نقد جانت

تحیّر بیش گردد هر زمانت

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد

 

چراغی در بیابانست جانت

که مشکات تن آمد سدِّ آنت

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۰
sunny dark_mode