گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

نگارا، جسمت از جان آفریدند

ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی؟

تو را خوبی دو چندان آفریدند

ز باغ عارضت یک گل بچیدند

[...]

عراقی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

ز قدت سرو بستان آفریدند

ز رویت ماه تابان آفریدند

ز حسن روی تو تابی عیان شد

از آن خورشید رخشان آفریدند

ترا سلطانی کَونین دادن

[...]

شمس مغربی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۷ - ناصر بخاری فرماید

 

در آن روزی که خوبان آفریدند

ترا بر جمله سلطان آفریدند

چو دیبای زر افشان آفریدند

درش گوی گریبان آفریدند

بسان غنچه دروی دگمه بنمود

[...]

نظام قاری
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ز رویت ماه تابان آفریدند

دلمرا چرخ گردان آفریدند

چو لعلت از تبسم نکته ای گفت

از آن لب جوهرجان آفریدند

ز خاک کوی او گردی چو برخاست

[...]

کوهی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

مرا نه سر نه سامان آفریدند

پریشانم به سامان آفریدند

نه دستم از گریبان واگرفتند

نه در دستم گریبان آفریدند

نه دردم را طبیبان چاره کردند

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۵

 

ترا چون صبح خندان آفریدند

مرا چون ابر گریان آفریدند

من آن روز از سلامت دست شستم

که آن چاه زنخدان آفریدند

بلاهای سیه را جمع کردند

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰

 

جهان را بهر انسان آفریدند

در ایشان سر پنهان آفریدند

بانسان میتوان دیدن جهان را

از آن در چشم انسان آفریدند

چو انسان بود روح آفرینش

[...]

فیض کاشانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

مرا در جسم تا جان آفریدند

به جانم مهر جانان آفریدند

مرا روزی گریبان چاک کردند

که آن چاک گریبان آفریدند

جهان آن روز برگردید از من

[...]

رفیق اصفهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷

 

مرا با چشم گریان آفریدند

تو را با لعل خندان آفریدند

جهان را تیره‌رو ایجاد کردند

تو را خورشید تابان آفریدند

خطت را عین ظلمت خلق کردند

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵۴ - شفایی اصفهانی

 

غم عالم پریشانم نمی‌کرد

سرِ زلف پریشان آفریدند

نمی‌ترسید از دوزخ شفایی

غم جان سوزِ هجران آفریدند

رضاقلی خان هدایت
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

تو را با لعل خندان آفریدند

مرا با چشم گریان آفریدند

تو را آن زلف و رخ دادند و ما را،

پس آن گه، کفر و ایمان آفریدند

چنان از صنع چشمت مست گشتند،

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode