باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷۷
گلی کشتم باین الوند دامان
آوش از دیده دادم صبح و شامان
چو روج آیو که بویش وا من آیو
برد بادش سر و سامان بسامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
برِ شاپور شد بیصبر و سامان
به قامت چون سهی سروی خرامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
که رسمی بود کآن صحرا خرامان
به صید آیند بر رسم غلامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
قبا در بسته بر شکل غلامان
همی شد دِه به دِه سامان به سامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
تن تنها ز نزدیک غلامان
سوی آن مرغزار آمد خرامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو
بساط شه ز یغمایی غلامان
چو باغی پر سهی سرو خرامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
شنیدستم که در زنجیر عامان
یکی بودهست ازین آشفتهنامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار
سوی دیوار قصر آمد خرامان
زمین بوسید شه را چون غلامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو
برون آمد سوی شیرین خرامان
نکرد آگه کسی را از غلامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو
ملک فرمود تا یکسر غلامان
برون رفتند چون کبک خرامان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو
گشاده سر کنیزان و غلامان
چو سروی در میان شیرین خرامان
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو جوزا در کمر دست غلامان
ببالا هر یکی سروی خرامان
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم
تو شاگرد منی بنشین به سامان
بپرس از من که احسان چیست و ایمان
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
کله بر ماه چون سرو خرامان
کمر بستند بر خوی غلامان
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۰ - در اختتام این سواد پر از آب زندگانی، که ماجرای دول رانی و خضرخان است ، خصصهما الله به عمر الخضر
ز هر شاه آمدم هر دم خرامان
چو سوری سرخ روی و زر به دامان
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او
نگون پشتی ولیکن کژ خرامان
مهی در سلخ و نامش ماه سامان