فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
به رویِ دوست بر دو گّونه لاله
بُتان را از نکُویی وَز پیاله.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
نهاده پیش او زرّین پیاله
به جای می درو افگنده ژاله
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
ز شادیشان همی خندید لاله
به دست اندرش یاقوتین پیاله
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
دلش ساقی و دو دیده پیاله
رخش مِیْ خوار بر خیری و لاله
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
ز بس بر دستها پُر مر پیاله
تو گفتی بود یکسر دشت لاله
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
درود از من بدان خود روی لاله
که دارد چشمم آگنده به ژاله
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۹) حکایت ابوبکر سفاله
چنین گفتست بوبکر سفاله
که با او هست پیوسته حواله
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۸) حکایت آن درویش با ابوبکر ورّاق
کسی را دین بوَد هفتاد ساله
بکفرش چون توان دیدن حواله؟
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
عزیزی بد که تا شد شصت ساله
هوای گوشت بودش یک نواله
عطار » اسرارنامه » بخش هجدهم » بخش ۱ - المقاله الثامنه عشر
بکف در آتشین داری نواله
که در پیری بکف داری پیاله
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
پری رویان دیگر همچو لاله
گرفته شیشه و جام و پیاله
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
چو از خوان برگرفتی یک نواله
برفتی اشک دختر صد پیاله
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهٔ مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
دول رانی به قدر هشت ساله
دو هفته ماه را بسته کلاله
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۷ - حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهٔ اژدر!
نخست از خون خود خیزد چو لاله
پس از خون عدو شوید پیاله
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت
زهی ساقی که او از یک پیاله
کند بیخود دو صد هفتاد ساله
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش
تو تا باشی نخواهد شد چو لاله
سرت خالی ز سودای پیاله