گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

نگارا جز تو دلداری ندارم

بجز تو در جهان یاری ندارم

بجز بازار وسواس تو در دل

به جان تو که بازاری ندارم

اگرچه خاطرم آزردهٔ تست

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

جگر خور کز تو بهْ یاری ندارم

ز تو خوش‌تر جگرخواری ندارم

نظامی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

بسی غم دارم و یاری ندارم

دلم خون گشت و غمخواری ندارم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

تو غم خور زانکه غمخواری ندارم

بجز تو هیچکس یاری ندارم

عطار
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

دلم خون گشت و دلداری ندارم

غمم خون خورد و غمخواری ندارم

گرانبارم ز خود وز خلق کس نیست

کزو بر جان و دل باری ندارم

گلی نشکفت در گلزار گیتی

[...]

مجد همگر
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸

 

به عالم غیر تو یاری ندارم

بجز عشق رخت کاری ندارم

تو را گر هست بر جایم بسی یار

به جانت من کسی باری ندارم

به کوی تو سگان را هست باری

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۹

 

منم کاندر جهان یاری ندارم

بجز هجران تو کاری ندارم

غم هجران مرا یاریست محرم

که غیر از لطف او یاری ندارم

به کوی او سگان را هست باری

[...]

جهان ملک خاتون
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

بخاطر از کسی باری ندارم

بعالم با کسی کاری ندارم

در این گلشن که نزهتگاه جان است

تعلق با گل و خاری ندارم

نباشد قصد آزارم کسی را

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode