×
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷
بسا که مست در این خانه بودم وشادان
چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک
کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگویی کز چه شدهست شادی سوک؟
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹
برانم از عقب کوچ کرده خود بوک
زند جمازه سعیم به خیمه گاهش چوک
کجا به خیمه گه او رسد جز آن رهرو
که گامزن چو جهاز است و بارکش چون لوک
ز آفتاب رخش دور مانده ام شاید
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
مکن تو با دل من بیش از این به جور سلوک
که ملک زیر و زبر میشود ز جور ملوک
لبت به نغمهٔ جانبخش چون مسیحا، جان
دهد به پیکر بیروح مردم مفلوک
وفا کنی بچشیم و جفا کنی بکشیم
[...]