گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

ز باد صبح حدیثی مرا به گوش آمد

که خیز ای دل مسکین که گل به جوش آمد

زمین ز لاله و خیری و سوسن و شمشاد

به بانگ بلبل شوریده در خروش آمد

چو جام باده به بستان دمید و گل بشکفت

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵

 

صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد

که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای

درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار

[...]

حافظ
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۱

 

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

که موسم گل و نسرین و ناز و نوش آمد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۱

 

چو دیگ قلیه برنجم سحر به جوش آمد

دل رمیده من ساعتی به هوش آمد

ز شوق نان تنک بین که مرغ بریان باز

به روی آتش سوزنده در خروش آمد

مرا ز دختر گیپا تعجبی است به دل

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

شبم ز مرغ چمن این نوا به گوش آمد

که وقت عشرت رندان باده نوش آمد

نهاد بر لب تو جام ارغوانی لب

ز رشک خون دل ارغوان به جوش آمد

جزای بی عمل از شیخ خودفروش مجوی

[...]

جامی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد

چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد

چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس

سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد

زخانقاه به میخانه می رود حافظ

[...]

شیخ بهایی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

نگار جامه فروشم کلاه پوش آمد

گشاده چاک گریبان قبا به دوش آمد

پیاله پر ز می ارغوان چو لاله رسید

ز داغ سینه من خون دل به جوش آمد

چو شمع سر زده ای ماه من کجا رفتی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۷۵ - گلیم فروش

 

مه گلیم فروشم پلاس پوش آمد

نمد به دوش رقیب گلیم گوش آمد

گلیم وار شدم پهن در ته پایش

بگفت خیز که بازار در خروش آمد

سیدای نسفی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد

که بایدت به در پیر می فروش آمد

به جان چو خدمت میخانه راکمر بستم

سرم ز مستی آسودگی به هوش آمد

چو ره به گشت گلستان وحدتم دادند

[...]

حزین لاهیجی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۶

 

کنونکه لاله بگلشن پیاله نوش آمد

چو غنچه خون بدن می کشان بجوش آمد

نخفت دیده نرگس چو چشم بیماران

ز بسکه مرغ سحر دوش در خروش آمد

چمن بساط و سمن جرعه نوش و گل ساقی

[...]

نورعلیشاه
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

ز گرمی نگهت خون دل به جوش آمد

ز شادی ستمت سینه در خروش آمد

به جان نوید، که شرم از میانه هم رفت

به عیش مژده که وقت وداع هوش آمد

خیال یار در آغوشم آنچنان بفشرد

[...]

غالب دهلوی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۱ - در بیان رحلت پیغمبر رحمت(ص)

 

در آن زمان شه امی لقب بهوش آمد

به سوی فاطمه با ناله در خروش آمد

صامت بروجردی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲۶ - پیام آزادی

 

پیام دوشم از پیرِ می‌ْفروش آمد

بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد

هزار پرده ز ایران درید استبداد

هزار شُکر که مشروطه پرده‌پوش آمد

ز خاکِ پاکِ شهیدانِ راهِ آزادی

[...]

عارف قزوینی
 
 
sunny dark_mode