گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند

که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه

هزار شُکر که یارانِ شهر بی‌گنهند

جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی

[...]

حافظ
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

فدائیان ره عشق دوست مرد رهند

چه جان دهند به جانان ز بند تن برهند

ز شاهراه طریقت حقیقت ار طلبی

در آخرین نفست، اولین قدم بدهند

برو ز چاه طبیعت به در که چون صدیق

[...]

غروی اصفهانی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶ - هفت خوان عشق

 

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند

ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند

جلا و جوهر این بوالعجب گدایان بین

که جلوه‌گاه جلال و جمال پادشهند

برون رو از خود و آنگه درون میکده آی

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode