گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵۲

 

درین بهار به گلزار رفتنی دارد

به پای بوی گل از خود گذشتنی دارد

کنون که نرگس شهلا گشود چشم از خواب

به چشم روشنی باغ رفتنی دارد

ز نوبهار برومند گردد امیدش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵۳

 

ز بیم خار خورد در لباس دایم خون

چو گل کسی که درین باغ دامنی دارد

ز دوستان گرامی که می رود به سفر؟

که دل تهیه از خویش رفتنی دارد

هزار عقد گهر را به نیم جو نخرد

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

به بزم شیخ و برهمن نشستنی دارد

بساط مردم نادیده دیدنی دارد

غنیمت است که زنجیر سر بسر گوش است

سخن نگفتن مجنون شنیدنی دارد

ستمگران تغافل منش چه می دانند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴

 

دلم ز دانه ناکشته دامنی دارد

در این بهار که هر خوشه خرمنی دارد

حجاب دردسر یار می کشد ستم است

گل بهار تماشا نچیدنی دارد

مباد حوصله گلستان غبار شود

[...]

اسیر شهرستانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

نقابدار که آیین رهزنی دارد

جمال یوسفی و فر بهمنی دارد

وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم

خوشم ز دوست که با دوست دشمنی دارد

چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست

[...]

غالب دهلوی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۳۶ - فریب کشمکش عقل دیدنی دارد

 

فریب کشمکش عقل دیدنی دارد

که میر قافله و ذوق رهزنی دارد

نشان راه ز عقل هزار حیله مپرس

بیا که عشق کمالی ز یک فنی دارد

فرنگ گرچه سخن با ستاره میگوید

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode