گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۶

 

سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی

ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی

به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی

به موکب اندر گویی که سرو در چمنی

ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام

[...]

امیر معزی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح رضا بن عمر بن محمد الحسنی

 

دلم به عشق بتی را همی‌کند شمنی

که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی

بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند

کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی

شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز

[...]

سوزنی سمرقندی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۱ - ایضا در هجا

 

گمان مبر که ز بی‌عیبی عمادست آن

که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی

مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد

برای من که هجا را بود هجا نکنی

انوری
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳

 

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

من از تو روی نپیچم که مستحب منی

چو سرو در چمنی راست در تصور من

چه جای سرو که مانند روح در بدنی

به صید عالمیانت کمند حاجت نیست

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۵

 

قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه

به کفر یا به شکایت برآید از دهنی

فرشته‌ای که وکیل است بر خزاین باد

چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۲

 

شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی

من اعتماد ندارم که عهد می شکنی

به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش

چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی

چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۴

 

به دل زمن بحلی گر به جان طمع نکنی

ولی اگر تو توی جان و دل ز بُن بکنی

ترا نخست دل آرامِ خود گمان بردم

یقین چو می نگرم خود هلاکِ جانِ منی

به طیره می روی ار بی وفات میخوانم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۷

 

دریغ چون تو نگاری به دست اهرمنی

چرا خدای ندادت به دست همچو منی

بتی ندید کسی هم وثاقِ عفریتی

که حیف باشد دیو و فرشته در وطنی

چو زلف تو نبود دل بری به طرّاری

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷۳

 

کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی

من و شکسته دلی و هوای سیم تنی

گریخت عقل ز سودای عشق بر حق تو

چه طاقت آرد زالی نبرد تهمتنی

بیار ساقی و در نامه سیاه مبین

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳

 

محبت تو اماما فریضه چون روزه است

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

کمال گو به تراویح بعد فرض عشا

من از روی تو نپیچم که مستحب منی

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۶

 

تو راست بر مه تابنده از شکر دهنی

قدی چو سرو روان سرو را ز گل بدنی

سزد که سرو خرامان ز پای بنشیند

به ناز اگر بخرامی به گوشهٔ چمنی

به تنگنای دهانت سخن نمی گنجد

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

دو یار زیرک و از باده کهن دو منی

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم

اگر چه در پِی‌ام افتند هر دم انجمنی

هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد

[...]

حافظ
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

ز چشم من چو تو ناظر به حسن خویشتننی

چرا نقاب ز رخسار خود نمی‌فکنی

من و تو چون که یکی بود پیش اهل شهود

نهان ز من چه شوی چون که من تو ام تو منی

چو رو به آینه کاینات آوردی

[...]

شمس مغربی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۴

 

سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی

که: چون تو تازه گلی کی رسد به همچو منی؟

مبالغه است و دریغست و حیف می آید

که همچو جان تو جانی اسیر حبس تنی

هزار جان مقدس فدای راه تو باد!

[...]

قاسم انوار
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴۹

 

نظر بحال دل خسته ام نمی فکنی

اگر چه روز و شب ای دوست در درون منی

صبا ز چین سر زلفت ار برد بوئی

بسی شکست که آرد به نافه ختنی

منم که عهد تو ای دوست نشکنم هرگز

[...]

حسین خوارزمی
 

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

مرا محبتت ای رخت تو بعیدی هست

(اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی)

بروز جمعه هم ای جامه سفید نظیف

(من از تو روی نه پیچم که مستحب منی)

نظام قاری
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

بهست گور و کفن از قبا و پیرهنی

که پاره پاره نسازند بهر سیم تنی

به تیغ محنت شیرین‌لبان که دارد تاب

مگر زمانه بسازد ز سنگ کوه‌کنی

به پنبه‌های جراحت نهان چراست تنم

[...]

فضولی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

خوشم که با لب او آشنا نشد سخنی

کیم که رنجه کند لب به حرف همچو منی

فغان که اشکم خون در تن آنقدر نگذاشت

که چون کشندم رنگین کنم به خون کفنی

مرنج اگر گله کردم دلم زبس تنگی

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۷۶

 

ز من مدار توقع سخن از انجمنی

که نیست باعث گفتار چشم خوش سخنی

به گرد چهره خوبان چو زلف سیری کن

مکن چو خال قناعت به گوشه دهنی

به شوخی تو چراغی درین شبستان نیست

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

چو باد صبح گذشتم به گرد هر چمنی

برای خویش، چو کویت نیافتم وطنی

چو دست خصم زلیخا، بریده باد آن دست

که بر تنی نتواند درید پیرهنی

چو قامت تو نهالی ندیده‌ام موزون

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode