گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را

که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را

که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز

که آتش غضب افروخته است رنگ تو را

مصوران قلم از مو کنند تا نکشند

[...]

محتشم کاشانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

دلا گداز که آیینه کرده سنگ تو را

کدام صیقل ابرو زدوده زنگ تو را

تو کعبه در دل ما کافران چه می جویی

گر آزری نتراشیده است سنگ تو را

کسی شکاری عشق تو را چه می داند

[...]

نظیری نیشابوری
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱

 

بیا که فال جنون کرده ایم جنگ تو را

به نرخ گوهر دل می خریم سنگ تو را

نشان راست چرا از دلم نمی پرسی

که برده است به چشم نشان خدنگ تو را

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷

 

خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را

زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را

دلیل مقصد آوارگان عشق منم

نشان بوسه گذارم، دهان تنگ تو را

شکستت ای چمن آرای آرزو مرساد

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode