گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست

همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند

خیال رزم تو گر در دل عدو گردد

ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند

ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز

[...]

رودکی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در مدح میر ابونصر مملان

 

بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند

لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند

پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش

کمان غالیه توز و کمند مشگین بند

شکفته نرکس داری بزیر خم کمان

[...]

قطران تبریزی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۶ - در مدح شهاب الدین خالص

 

شب ارتوانی بیدار باش روزی چند

مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند

چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی

چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند

کنون کشند عفاریت دیو را در قید

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - مدح خواجه جمال الدین خجندی از رؤسای شافعیه اصفهان

 

در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند

خیال همچو توئی در نیاورد بکمند

لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی

چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند

در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸ - ایضا له

 

به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود

و لیک صحبت بد نیک را تباه کند

چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست

چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - وله ایضا

 

کسی که او نظر عقل در زمانه کند

چنان سزد که همه کار عاقلانه کند

بر آنچه خاطر موری ازو بیازارد

اگر خود آب حیاتست از آن کرانه کند

قناعتست و مروّت نشان آزادی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۳

 

بگو به گوش کسانی که نور چشم منند

که باز نوبت آن شد که توبه‌ها شکنند

هزار توبه و سوگند بشکنند آن دم

که غمزه‌های دلارام طبل حسن زنند

چو یار مست خرابست و روز روز طرب

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷

 

فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند

از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند

از آنک عشق نخواهد به جز خرابی کار

از آنک عشق نگیرد ز هیچ آفت پند

چه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوش

[...]

مولانا
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

حریف عمر به سر برده در فسوق و فجور

به وقت مرگ پشیمان همی خورد سوگند

که توبه کردم و دیگر گنه نخواهم کرد

تو خود دگر نتوانی به ریش خویش مخند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۴

 

نیافرید خدایت به خلق حاجتمند

به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷

 

به کارهای گران مرد کاردیده فرست

که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند

جوان اگر چه قوی‌یال و پیلتن باشد

به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف‌آزموده معلوم است

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

میان ما و شما بود پیش از آن پیوند

که جان علوی ما شد در این قفس در بند

بجز دهان لطیفت که با نسیم گل است

ندید دیده مردم گلاب‌دان از قند

لب خوشت که فدا باد آب حیوانش

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸

 

محققان که ز خُم‌خانهٔ ازل مستند

نخست نیست بباشند و بعد از آن هستند

روندگان حقایق برسته‌اند از خود

که هم ز گام نخستین به دوست پیوستند

ز پا فرو ننشینیم تا به دست آریم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

بیار باده و ما را ثلاثه ای در بند

که عزم توبه نداریم بعد از این یک چند

بساز مطرب مجلس اساس خوش عملی

که من نمی شنوم قول هزل دانشمند

حریف اهل تکلف نی ام که ایشان را

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۰

 

جوان و پیر که در بند مال و فرزندند

نه عاقلند که طفلان ناخردمند

جماعتی که بگریند بهر عیش و منال

یقین بدان تو که بر خویشتن همی خندند

خوش آن کسان که برفتند پاک چون خورشید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۸

 

به مجمعی که دف از قول خویش میزند لاف

جواب دادنی اش در نفس به بانگ بلند

که در برابر من ای فراغ چنبر پوش

ز لطف لاف زنی تن زن و به طلبه مخند

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - فی تاریخ وفاتة قدس سره

 

به بوستان ولایت کهن درخت بلند

که عمرها به سر اهل فقر سایه فکند

چو شاخ سدره نه در سربلندیش همتا

چو باغ روضه نه در میوه بخشیش مانند

فروغ آن به فیوض کرم گرانمایه

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور

 

همای سدره نشین باز آید از پندار

به خواریند حسودان تو ولی نازند

بمال و اینهمه را جز ز نعمتت مشمار

رود ز غصه خراب از درت عدو هر چند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور

 

همای سدره نشین باز آید از پندار

به خواریند حسودان تو ولی نازند

بمال و اینهمه را جز ز نعمتت مشمار

رود ز غصه خراب از درت عدو هر چند

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode