گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰

 

چه سنت است‌ که در شهر زینت زَمَنَ است

رسول شادی و جشن رسول ذوالمِنَن است

خجسته موسم عیدست کاندرین موسم

بر آسمان سعادت ز انجُم انجمن است

اگرچه تهنیت از دیگران به نثر نکوست

[...]

امیر معزی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است

شکنج جانم ازان زلف در هم و شکن است

چه سود پختن سودا چو شمع جانم سوخت

ز آتشی که مرا در درونه شعله زن است

شبم که تا به قیامت امید صبحش نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩٠

 

بزرگوار امیری که زبده کرم است

در انتساب حسینی و سیرتش حسن است

سر اکابر سادات مشرق و مغرب

عماد دولت و ملت علی بن حسن است

ملک صفات بزرگی که نطق فایح او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٧

 

سر اکابر عالم علاء دولت و دین

توئیکه رأی تو بر آفتاب طعنه زن است

ز عکس مشعله رأی عالم آرایت

هزار تاب درین شمع نیلگون لگن است

حکایتیست مرا بر تو عرضه خواهم داشت

[...]

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

نهفته سیم به زیر قبا که این بدن است

گرفته برگ سمن را به بر که پیرهن است

بسن ز پیرهن اندام نازکش که مگر

در آب گشته عیان عکس لاله و سمن است

اگر کنند به گل نازنین تنش را باد

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

نمود چاک گریبان تنت که نسترن است

تو یوسفی و گواه تو چاک پیرهن است

حریف شاهد و ساقی کجا بود زاهد

میان خضر و مسیحانه جای اهرمن است

سبو بیار که آبی بر آتش بزنم

[...]

اهلی شیرازی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

نشان هستی من چون حباب پیرهن است

ز ضعف، بند قبای من آستین من است

مکن ز سایه ی دیوار خویش ما را دور

که آشیانه ی ما چشم زخم این چمن است

دلم به سینه ز آسیب نفس ایمن نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۲

 

عدم ز قرب جوار وجود زندان است

وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

 

بلند نام نگردد کسی که در وطن است

ز نقش ساده بود تا عقیق در یمن است

اگر چه دارد خسرو طلای دست افشار

تصرف دل شیرین به دست کوهکن است

ز مرگ، مرده دلان از طلب فرو مانند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۴

 

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است

کبود چهره یوسف ز دوری وطن است

ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس

همیشه خلوت من در میان انجمن است

ز تهمت است چه اندیشه پاکدامن را؟

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

جهان ز عکس رخت پرگل است و یاسمن است

نهال قد تو سرو بلند این چمن است

تو رحم اگر نکنی بر دلم کسی چه کند؟

تنت به ناز برآورده‌ام گناه من است

ز یار شکوه ندارم خدای می‌داند

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

دیار غربتم آنجا بود که انجمن است

به هر کجا که زخود می کنم سفر وطن است

هوای دیدنت از بس گرفته جا به سرم

شب وصال توام هر نگه نفس زدن است

چرا از چاشنی درد او بود محروم

[...]

جویای تبریزی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

مثال هستی با نیستی روان و تن است

روان حقیقت هستی و نیستی بدن است

نه صرف هست هویدا نه صرف نیست پدید

نمایش خوش از آمیزش دو مقترن است

نه هست نیست شدستی نه نیست هست شود

[...]

نشاط اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۱ - فغانی شیرازی

 

گلی که یک ورقش آبروی نُه چمن است

نشان خاتمِ سلطان دین ابوالحسن است

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

یک لطیفهٔ غیبی و سر وحدانی است

که گاه یوسف و گه نفخه گاه پیرهن است

یکی حقیقت واحد بود وجود بسیط

که گاه روح شمارندش و گهی بدن است

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۶ - توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

 

مرا به دل نه غمی از گناه خویشتن است

چرا که رحمت حق بیشتر ز جرم من است

بلند اقبال
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

قلم به دست من اندر سواد خطه ی نظم

سکندری است جهان گیر عالم سخن است

من آن کسم که ز داغ تراشه ی قلمم

عطارد از مه نو حلقه گوش دست من است

نه هر که سنگ تراشید و نقش شیرین بست

[...]

وفایی مهابادی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲۲ - غم تن

 

مرا که نیست غم تن چه قید پیرهن است

به تنگ جان من از زندگی ز ننگ تن است

خوش آن زمان که من از قید تن شوم آزاد

چو نیک در نگری این فضا نه جای من است

خلاصیِ دلِ من از چَهِ زَنَخدانش

[...]

عارف قزوینی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

اگر که خانهٔ خمار دایمم وطن است

عجب مدار که این خانهٔ‌ امید من است

گذاری از چه که پشتت ز بار غم شکند

بنوش باده دمادم که باده غم‌شکن است

به کوی میکده صحبت ز سیم و زر مکنید

[...]

صغیر اصفهانی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - کارگاه حریر

 

به کرم پیله شنیدم که طعنه زد حلزون

که کار کردن بیمزد، عمر باختن است

پی هلاک خود، ای بیخبر، چه میکوشی

هر آنچه ریشته‌ای، عاقبت ترا کفن است

بدست جهل، به بنیاد خویش تیشه زدن

[...]

پروین اعتصامی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode