گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست

زبان چه کار کند کار بادل افتادست

دلا، تغافل او التفات پنهان است

مگو که یار زحال تو غافل افتادست

من از محیط محبت همین نشان دیدم

[...]

اهلی شیرازی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

تو را به کعبه مرا کار با دل افتادست

به کعبه بتکده من مقابل افتادست

صدای بی جرس ار بشنوی غریب مدان

که روح ماست به دنبال محمل افتادست

سپند طالع من حرز ان یکاد کنید

[...]

نظیری نیشابوری
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲

 

نه دیر مانع و نی‌کعبه حایل افتادست

ره خیال تو در عالم دل افتادست

فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت

که حسن سرکش و آیینه غافل ‌افتادست

حساب سایه و خورشید تا ابد باقیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳

 

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست

که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست

به قدر سعی دراز است راه مقصد ما

وگرنه در قدم عجز منزل افتادست

نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode