گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲ - و او راست

 

همه نعیم سمرقند سربه‌سر دیدم

نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت

چو بود کیسه و جیب من از درم خالی

دلم ز صحن امل فرش خرمی بنَوَشت

بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری

[...]

فرخی سیستانی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - در مرثیهٔ مودودشاه و بی‌وفایی جهان

 

جهان ز رفتن مودود شه موئید دین

به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت

جریده‌ایست نهاد سیه سپید جهان

که روزگار درو جز قضای بد ننوشت

چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - در بی ثباتی جهان

 

جریده‌ایست نهاد سیه سپید جهان

که روزگار درو جز قضای بد ننوشت

جهان نثار گل تیره کرد آب سیاه

وزان زمانه نهفت آنکه سالها بسرشت

زمانه روزی چند از طریق عشوه گری

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - در مذمت کسی

 

سراجی ای ز مقیمان حضرت ترمد

رسید نامهٔ تو همچو روضه‌ای ز بهشت

حدیث فخری منحول اندرو کرده

که دست و طبعش جز دوک آن حدیث نرشت

غرض چه یعنی دزدیست بی‌حیا آخر

[...]

انوری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

چه فتنه بود که در عید گه جنان بگذشت

سواره بر من مسکین ناتوان بگذشت

سلام کردم و پرسید کای فلان چونی

همین بگفت و به شبدیز بر ، روان بگذاشت

چه گویمت ز سخن گفتنش که شیرینی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

اگر فراق نباشد چه دوزخ و چه بهشت

چو اصل صورت معنی بود چه خوب و چه زشت

اگر نه بی تو بمانم چه ترسم از دوزخ

وگر نه روی تو بینم چه می کنم ز بهشت

نه واقفم متقبل نه جاهلم منکر

[...]

حکیم نزاری
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

نسیم باد بهارست یا هوای بهشت

بهشت چیست وصال نگار حورسرشت

نوای بلبل و آواز چنگ و نغمه ی عود

خوش است و خوش بود آبی روانه بر لب کشت

بهشت روی تو ما را مدام می باید

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹

 

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت

من و شرابِ فرح‌بخش و یارِ حورسرشت

گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟

که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت

چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید

[...]

حافظ
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت

چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت

بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست

بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت

ز پیر میکده جو وقت خوش که نتوان یافت

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۷ - فرخی

 

همه نعیم سمرقند سر به سر دیدم

نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت

چو بود کیسه و جیب من از درم خالی

دلم ز صحن امل فرش خرمی بنوشت

بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری

[...]

جامی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

جفای او من بی‌تاب را به جا نگذاشت

برآن شدم که شکایت کنم، وفا نگذشت

مرا تو حال چه دانی، که بیخودی هرگز

ز ابتدا سخنم را به انتها نگذاشت

زمانه را، شه من، حق به جانب است درین

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷

 

مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت

مرا که مست و خرابم چه کعبه و چه کنشت

نخست پیر خرابات چون قلم قط زد

برات روزی ما بر لب پیاله نوشت

به آب شور مرا کعبه کی فریب دهد؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۲

 

ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت

که خاک مشک تر و داغ لاله عنبر گشت

ز شرم سبزه خط تو، طوطی خوش حرف

چو مغز پسته نهان در میان شکر گشت

دگر به حال جگرتشنگان که پردازد؟

[...]

صائب تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

شبم به محنت و روزم به هجر یار گذشت

تمام مدت عمرم بر این قرار گذشت

مگر ندارد ای ساقی انتظار آخر

بیار باده که کارم ز انتظار گذشت

هزار حیف که تا فکر خویش می‌کردم

[...]

قصاب کاشانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

چو حاصل است ترا وصل یار حور سرشت

خلاف منطق و عقل است آرزوی بهشت

تو خود به دور زمان سرنوشت ساز خودی

چنانکه میدرود هر چه را که دهقان کشت

اگر دچار شود چشم دل به بدبینی

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

هزار افسوس از فاطمه که دست اجل

گل وجودش بر دوحه ی حیات نهشت

هزار حیف از آن تازه گل که مانندش

گلی به باغ جهان باغبان صنع نکشت

گسست رشته ی عمرش ز هم فغان از چرخ

[...]

سحاب اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در منقبت حضرت شاه اولیا علی مرتضی روحی و ارواحنا فداه

 

میی که تاکش در لامکان دل شده کشت

صنوبر دل کامل درخت باغ بهشت

که خاک طوبی با آب زندگیش سرشت

خم شراب حقیقت که گر به خاک و به خشت

صفای اصفهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

غلام همت آنم که خاک عشق سرشت

مرید فکرت آنم که راه انس نبشت

خوشا دیار محبت که اندر آن وادی

طراز کعبه شود فرش عاکفان کنشت

مکن ملامت و آزار بندگان خدای

[...]

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - شکوه

 

فلان سفیه که بر فضل من نهاد انگشت

به مجمع فضلا باز شد مراورا مشت

فضیحت ‌است که ‌تسخر زند به کهنه ‌شراب

عصیر تازه که‌نابرده‌ زحمت چرخشت

خطاست کز پس چل سال شاعری شنوم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

چو زین سیاحت من یک دو ساعتی بگذشت

ز دور دختر دهقانه‌ای هویدا گشت

قدم به ناز (بکافوروش) زمین می‌هشت

نظرکنان همه سو، بیمناک بر در و دشت

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode