گنجور

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۸

 

برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد

فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد

هر آنکه توشهٔ روزی و گوشه‌ای دارد

به راستی ملک ملک بحر و بر باشد

زیادت از سرت ار یک کله بدست آری

[...]

ابوسعید ابوالخیر
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

کسی به حمد و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می‌گویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد

به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد

سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا

دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد

چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸

 

اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد

بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد

حکایت من و او عشق نیست می دانم

که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد

رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۷

 

همیشه از نمکت شور در جگر باشد

خوشم که داغ تو هر روز تازه تر باشد

شهید عشق که آلوده شد به خون کفنش

در آفتاب قیامت هنوز تر باشد

دل از نسیم تو صد جا درید و چون ندرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴١

 

کسی بمدح و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲

 

ز نامرادی ما گر تو را خبر باشد

یقین به حال دل ما تو را نظر باشد

بیا به پرسش بیمار تا کنم به فدا

هزار جان گرامی مرا اگر باشد

صبا تو حال دل من چو نیک می دانی

[...]

جهان ملک خاتون
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

اگر چه صاحب معنی همه هنر باشد

چو بی خبر بود از عشق، بی خبر باشد

دلا چو طالب غیری ز عشق لاف مزن

تو عاشق دگری عاشقی دگر باشد

اگرچه از پس هر تیرگی ست روشنی یی

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

سفر خوش است اگر یار همسفر باشد

غبار موکب او سرمه بصر باشد

به منزلی که نشیند به محملی که رود

جمال او همه جا قبله نظر باشد

به هر جهت که کنی روی آشکار بود

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

گهی که بر منت از مرحمت نظر باشد

طپیدن دل ریشم زیاده تر باشد

بصد نشاط رسم سوی تو چو باز آیم

دلم طپان و لبم خشک و دیده تر باشد

بحالتی ز لبت دیده ام شکر خندی

[...]

اهلی شیرازی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷

 

گَرَم دعای مَلَک خاک رهگذر باشد

به هر کجا نهم پا نیشتر باشد

در آفتاب طلب گشت بخت ما همه عمر

نیافت سایهٔ نخلی که بارور باشد

امید عافیت از مردن است و می ترسم

[...]

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

مگو که سوختن از عاشقی بتر باشد

که سوز آتش عشاق بیشتر باشد

گر استخوان من از عشق دوست خاک شود

هنوز بر سر پیکان کارگر باشد

سنان حادثه خون ریزدش ز پرده چشم

[...]

میرداماد
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱

 

به داغ تازه دلم را سر دگر باشد

عزیزتر بود آن گل که تازه‌تر باشد

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۵

 

زانقلاب دل آسوده بیشتر باشد

کمند وحدت ما موجه خطر باشد

بجز دهان تو کزچهره است خندانتر

که دیده غنچه که از گل شکفته ترباشد

زمی فروغ لب لعل اودوبالا شد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۶

 

خوشا دلی که دراودرد را گذر باشد

خوشا سری که سزاوار دردسر باشد

شرربه آتش وشبنم به بوستان برگشت

دل رمیده ما چند در سفر باشد

بساز با جگر تشنه چون شدی مجنون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۷

 

مرا که سایه خم سایه کمر باشد

چه احتیاج به سرسایه دگر باشد

عطای دوست بود بی دریغ بخش ارنه

سری کجاست که لایق به دردسرباشد

زسیل حادثه از جا روند بیجگران

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد

بکیسه دست کرم، به ز مشت زر باشد

مجو ز خاطر ناخوش، تلاش معنی خوش

سخن طراز قلم، از دماغ تر باشد

اشارتی است غبارت بدیده از پیری

[...]

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

کسی که داغ جنونش طراز سر باشد

به هر کجا که رود نور در نظر باشد

ز خاکساری آن مرغ گل کند پرواز

که سایه قفسش نقش بال و پر باشد

به جان رشک خدایا که قاصد ما را

[...]

اسیر شهرستانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶۱ - رضی الدین نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه

 

دلی که سغبهٔ این زال عشوه گر باشد

به جان ز بوالعجبیهاش صد خطر باشد

درین زمانه نیابند محرمی چون شب

که همچو صبح به آخر نه پرده در باشد

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۲
sunny dark_mode