گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹

 

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست

بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست

روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری

مکن که مظلمه خلق را جزایی هست

توانگران را عیبی نباشد ار وقتی

[...]

سعدی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست

نه به ز کوی مغان گوشه‌ای و جائی هست

دلم به میکده زان میکشد که رندان را

کدورتی نه و با یکدیگر صفائی هست

ز کنج صومعه از بهر آن گریزانم

[...]

عبید زاکانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۱

 

ز عشق در اگر نور آشنایی هست

به زیر خاک هم امید روشنایی هست

حریم وصل محال است بی قریب بود

که هر کجا که بود عید، روستایی هست

چه گل ز دیدن صیاد می توانی چید؟

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷

 

بهر گلی اگرم ناله و نوائی هست

بجان تو اگرم جز تو مدعائی هست

مگو مگو زکجا آمدی کجا رفتی

ببین ببین که به جز سایه تو جائی هست؟

مگو مگو بجهان آشنا کرا داری

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸

 

بیا بیا که مرا با تو ماجرائی هست

مرو مرو که ترا نیز مدعائی هست

بیا بیا که هنوزم نفس درآمدنست

ببار بر سر من گردگر بلائی هست

بکش بکش که نهم خنجر ترا گردن

[...]

فیض کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟

مراست غم که ندانسته ای وفایی هست

به آفتاب چرا تیغ مطلعم نکشد

مرا که در نظر، ابروی دلگشایی هست

چه بسته ای ره پیغام، محرمان چو شدند

[...]

حزین لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

گمان مبر که مرا با تو ماجرائی هست

و گر بعمد کشی گویمت خطائی هست

میانه من و شیخ این حدیث معهود است

که این ثواب و گنه را مگر جزائی هست

زجام جم بودش عار و تاج کیخسرو

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode