×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲۲
چه شد که دامن یار از کفم رها گردید
که بوی گل نتواند ز گل جدا گردید
ز بیخودی چو عنان گسسته رفت از دست
به بوی زلف تو هر کس که آشناگردید
منم که نیست ز آرامگاه خود خبرم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۰
چمن دلی که به یاد تو آشنا گردید
فلک سری که به پای تو جبههسا گردید
کسیکه دست به دامان التفات تو زد
مقیم انجمن سایهٔ هما گردید
حضور خاک جناب تو دارد اکسیری
[...]