گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۴ - از قصیده ای

 

زهی بزرگ عطائی که در مضیق نیاز

امل پناه بدان دست درفشان آورد

ز بیم جود تو کان خاک در دهان افکند

ز یاد دست تو بحر آب در دهان آورد

عسجدی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه

 

فراق روی تو ما را بروی آن آورد

که در چمن بسر لاله مهرگان آورد

بچین زلف تو چشمم زطراه دریابار

ببوی سود سفر کرد و بس زیان آورد

غم تو کرد جهان را چو چشمۀ سوزن

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۵

 

صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد

نسیم آن به تن رفته باز جان آورد

هزار جان سزد از مژده، گربه باد دهند

که نزد دلشدگان بوی دلستان آورد

خبر ز چین سر زلف مشکبوی تو داد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۶

 

صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد

نسیم آن به تن رفته باز جان آورد

هزار جان سزد از مژده گر به باد دهند

که نزد دلشدگان بوی دلستان آورد

خبر ز چین سر زلف مشکبوی تو داد

[...]

جلال عضد
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضا در مدح همو گوید

 

دمید باد دلاویز و بوی جان آورد

نوید کوکبهٔ گل به گلستان آورد

رسید موسم نوروز و یمن مقدم او

به سوی هر دلی از خرمی نشان آورد

شکوفه باز بخندید و لطف خندهٔ او

[...]

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶

 

شب فراق تو جانا مرا به جان آورد

چه عادتست که عشق تو در جهان آورد

که کام دل ز لب لعل خویشتن ندهد

دلم ز جور تو ای جان از آن فغان آورد

فراق روی تو را خود چگونه شرح دهم

[...]

جهان ملک خاتون
 

ابن حسام خوسفی » ترکیبات » مناقب هفت معدن در مدح امام زمان (عج)

 

امین وحی که تنزیل از آسمان آورد

به خاکبوس درش، سر بر آستان آورد

ابن حسام خوسفی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

ز غمزه چشم تو چون تیر در کمان آورد

خطت به ریختن خون من نشان آورد

کمند زلف تو یارب چه راهزن دزدی ست

که بُرد نقد دل ما و رو به جان آورد

به نازکی کمرت هر دلی که از مردم

[...]

خیالی بخارایی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

شراب خورد و شبیخون بعاشقان آورد

چه آفتست که احباب را بجان آورد

شدم بوعده ی او زار آه ازان بد مست

که یکدو بوسه کرم کرد و بر زبان آورد

چه گیرم آن کمر بسته را بدعوی خون

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode