گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

امیر معزی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۶ - در ستایش و توحید خدای تعالی و درموعظت و نصیحت و مدح قطب الدین ابومنصور مظفربن اردشیر واعظ مروزی معروف به امیر عبادی گوید

 

مدبری ملکی بر جهان جهانبان است

که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است

احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد

که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است

مقدری که خداوندی کرسی و عرش است

[...]

قوامی رازی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

[...]

خاقانی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

 

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

وداع چون تو نگاری نه کار آسان است

هلاک عاشق مسکین فراق جانان است

نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود

به جان دوست که هجران هزار چندان است

ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

مرا به دیدن تو اشتیاق چندان است

که تشنه را به بیابان ، به آب حیوان است

چنان به ذکر تو مشغول خاطرم شب و روز

که ورد نام تو بالای حرز ایمان است

مگر تو یوسف گم گشته ای و من یعقوب

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

اگر مفارقت ای دوست بر تو آسان است

دل تو را نتوان گفت دل که سندان است

اگر شکیب ندارد نیازمند وصال

بدش مگو که مشتاق روی جانان است

اگر گدایی عاشق شود خجل مکنش

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

رسید فصل گل و باد عنبر افشان است

نگارخانه جانان بهشت رضوان است

به سرو باغ که بیند کنون که در هر باغ

هزار سرو به هر گوشه ای خرامان است

کنون به سوی چمن بی بهشتیان نروم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان اویس

 

بهار خانه چین، عرصه گلستان است

مخوان بهار مغانش که دشت موغان است

خوش است وقت گل تازه زانکه در همه وقت

ندیم مجلس او بلبلی خوش الحان است

خوش است رقص سهی سرو با نوای هزار

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

به مکر و حیله برای دسترس چه امکان است

که همچو سرو بلندش هزار دستان است

درون پرده رخ او هزار سینه بسوخت

نعوذ بالله از آن آتشی که پنهان است

بر آستان نو تنها نه اشک غلطف و بس

[...]

کمال خجندی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - و له ایضا

 

نگار عهد شکن بی وفای دوران است

بیا و دور رخش را ببین که دور آن است

خطش چو خضر و دو زلفش بسان ظلمات است

ولی لب و دهنش همچو آب حیوان است

دمی که در نظرم آن نگار دلجوی است

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - و له ایضا

 

بیا که درد مرا از لب تو درمان است

ببین که چون سر زلفت دلم پریشان است

گرم به باد دهی، ز آتش تو خاک شوم

که خاک پای تو خوشتر ز آب حیوان است

اگر اسیر کمند تو می شوم، چه شود

[...]

حیدر شیرازی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

مگو که قطع بیابان عشق آسان است

که کوههای بلا ریگ آن بیابان است

حدیث چتر مرصع به میر قافله گوی

که سایه بان ز ره ماندگان مغیلان است

فراز و شیب ره از رهروان گرم مپرس

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

ز گریه دل پر و لب همچو غنچه خندان است

چو گل شکفته ام از گریه خنده ام زان است

بجز شکستگی عشق تندرستی نیست

بیا که تجربه کردیم و درد درمان است

بهر خمی ز دو زلف تو عالمی دلهاست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

گه نظاره دلم ایمن از رقیبان است

که هرکه هست چو من در رخ تو حیران است

چو رفت دامن وصلت ز دست من بیرون

همیشه دستم ازین غصه در گریبان است

محبت تو من از بیم خصم می پوشم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - مدح خیمه شاهی شاه اسماعیل گوید

 

تبارک الله از خیمه این چه بستانست

که در نظاره او چشم عقل حیران است

بگلستان چه زنی خیمه طرب ساقی

بیار باده که این خیمه خود گلستان است

نه خیمه است که باغ گل از صفاست ولی

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح میر محمدی خان فرماید

 

چو گل ز صد طرفم چاک در گریبانست

نهال گلشن دردم من این گل آنست

من شکسته دل آن غنچه‌ام که پیرهنم

چو لالهٔ سرخ ز خوناب داغ پنهان است

گلی ز باغ جهان بهر من شکفت کزان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در مدح مختارالدوله مرشد قلی‌خان استاجلو علیه‌الرحمه گفته

 

سرای دهر که در تحت این نه ایوان است

هزار گنج در او هست اگرچه ویران است

بسیط خاک که در چشم خلق مشت گلی است

هزار صنع در او آشکار و پنهان است

بساط دهر که اجناس کم‌بهاست در آن

[...]

محتشم کاشانی
 

عرفی » ترکیب بند

 

نسیم مدح تو از نخل دل گل افشان است

که عالم از گل اندیشه ام گلستان است

زمانه مبحث جود تو ، در میان آورد

که دعویش زسر صدق و عین برهان است

رخ که ؟ ناصیه بنمود از دریچه حکم

[...]

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

به نقش طالع ما چشم قرعه حیران است

کتاب همچو گل از فال ما پریشان است

به خط رسانده بسی عشق ما نکویان را

بیاض دیده ی ما پر ز خط خوبان است

به وادیی که من از شوق گم شدم، کعبه

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode