گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹

 

به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود

که جان توی و دگر جمله نقش و نام بود

اگر چه ماه به ده دست روی خود شوید

چه زهره دارد کان چهره را غلام بود

اگر چه عاشقی و عشق بهترین کار است

[...]

مولانا
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

فغان من همه از دست توسن نفس است

که خام و سرکش و بدخوی و بدلجام بود

بشصت سال ریاضت که دید دید در ره عشق

نگشت رام و نخواهد شدن کدام بود

چو عود خام کسی را که خامی از ازلست

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode