گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد

قرار خیمه با صحرای بی‌قراری زد

دو روز ماند عیار حضور قلب درست

ز اصل سکه چو برنقد کامکاری زد

خوش آن نگار که چون کار و بار حسن آراست

[...]

محتشم کاشانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد

سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد

به فرق ما اگرش ناگهان گذار افتد

چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد

خوشا بریدن راه وفا که در هر گام

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode