×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۴
عمارتی که نگردد خراب، همواری است
گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است
کنون که ابر گهربار و دشت زنگاری است
ز خویش خیمه برون زن، چه جای خودداری است؟
برآر سر ز گریبان که دامن صحرا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۱
هزار رنگ بلا در خمار میخواری است
گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
بیا بیا که ز هجر تو کار دل زاریست
ز دست رفت دل و کار وقت دلداری است
به آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
وصال او طلبیدن نه کار هر خامی است
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
بیا بیا که ز هجر تو کار دل زاریست
ز دست رفت دل و کار وقت دلداری است
به آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
وصال او طلبیدن نه کار هر خامی است
[...]
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۶ - هوس هنوز تماشا گر جهانداری است
هوس هنوز تماشا گر جهانداری است
دگر چه فتنه پس پرده های زنگاری است
زمان زمان شکند آنچه می تراشد عقل
بیا که عشق مسلمان و عقل زناری است
امیر قافله ئی سخت کوش و پیهم کوش
[...]