گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱

 

مگو کسی بمن خاکسار می ماند

بروی آب ز عکسم غبار می ماند

محیط عشق همه آب زندگیست، مترس

کسیست غرقه که او در کنار میماند

براه عشق که افتادگیست رهبر او

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۳

 

نه گل نه لاله درین خارزار می ماند

دویدنی به نسیم بهار می ماند

مآل خنده بودگریه پشیمانی

گلاب تلخ ز گل یادگار می ماند

بساط خاک بودراه وخلق نقش قدم

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode