گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵

 

ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ

چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ

به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس

به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ

دلی که آب وصالش به جوی بود روان

[...]

عطار
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۳ - من نتایج افکاره فی مرثیه‌اخیه‌الصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی

 

گل عذار تو در خاک گشت خوار دریغ

خط غبار تو در قبر شد غبار دریغ

بهار آمد و گل در چمن شکفت و تو را

شکفته شد گل حسرت درین بهار دریغ

بماند داغ تو در سینه یادگار و نماند

[...]

محتشم کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱

 

گذشت عمر و نکردیم هیچ کار دریغ

نه روزگار بماند و نه روزگار دریغ

برفت عمر بافسانه و فسون افسوس

گذشت وقت به بیهوده و خسار دریغ

نکرده‌ام همهٔ عمر یک عمل حاصل

[...]

فیض کاشانی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

جدا شد از بر من یار گلعذار دریغ

دریغ از ستم چرخ بیم دار دریغ

نمود ساکن بیت الحزن چو یعقوبم

ربود یوسف من گرگ روزگار دریغ

چمن شگفت و مرا عقدهٔ ز دل نگشود

[...]

حکیم سبزواری
 
 
sunny dark_mode