گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - وله من جواهر المنظوماته فی مدح محمدخان ترکمان گفته

 

زمانه را دگر آبی به روی کار آمد

که آب روی سلاطین روزگار آمد

صبا به عزم بشارت بگرد شهر سبا

ز پای تخت سلیمان کامکار آمد

عجب اگر دو جهان تن دهد به گنجایش

[...]

محتشم کاشانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - ایضا در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان هنگامی که بیلغار از گجرات به دارالسلطنه اگره آمده بودند و اول مداحی و ملازمت این چاکر بوده گفته شده

 

به عمر مژده که عیش ابد نثار آمد

شکفته رویی جاوید را مدار آمد

بتاخت در رگ جانها نشاط دیداری

که زود نشئه تر از باده در خمار آمد

نوید قاصد ازان زودتر به وصل کشید

[...]

نظیری نیشابوری
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

ببر تو رخت ببستان که نوبهار آمد

شکست شوکت دی شاخ گل ببار آمد

شکفت لاله زخاک و گرفت جام شراب

چو دید نرگس بیمار با خمار آمد

در آب میکده یا رب بگو چه اکسیر است

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۰۰ - در تاریخ آئینه کاری حرم محترم حضرت امام زاده حمزه علیه السلام

 

چو روزگار شهنشاه کامکار آمد

سپاس ملت و اسلام استوار آمد

غلام شاه ولایت مآب ناصر دین

که تاج بخش سلاطین روزگار آمد

به روزگار شهنشاهیش بسیط زمین

[...]

محیط قمی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷ - عیدی عشاق

 

صبا به شوق در ایوان شهریار آمد

که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد

ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه‌تار

که پرده‌های شب تیره تار و مار آمد

به شهر چند نشینی شکسته‌دل برخیز

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode