گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۱

 

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد

ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲

 

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

که روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

که چون تو یار دلارام خوش لقا دارد

همی‌رسد به گریبان آسمان دستش

[...]

مولانا
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - در مدح رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

 

خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک

توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد

قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود

قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد

کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد

[...]

عبید زاکانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

 

بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد

تن برهنه ما نقش بوریا دارد

بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی

ز گرد بالش خورشید متکا دارد

به دست راحت اقبال دهر غره مشو

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

دل شکسته ما گنجی از وفا دارد

بخر شکسته ما را که سودها دارد

مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است

که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد

جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

دلا، ز تخت سلیمان کسی چه یاد دارد

که عاقبت ببرد باد آنچه باد آرد

مگر نسیم قبولم چو غنچه بنوازد

که کار بسته من روی در گشاد آرد

چو آفتاب کسی کو بلند همت شد

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد

بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست

بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد

جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت

[...]

اسیری لاهیجی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

فضای کلبهٔ فقر آن قدر صفا دارد

که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد

بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور

کسی که ساخت سر سروری کجا دارد

دلی که جا به دلی کرد احتیاج کجا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

تنی زلال‌وش آن سرو گل قبا دارد

که موج از اثر جنبش صبا دارد

شب آمد و سخن از کید مدعی می‌گفت

ازین سخن دگر آیا چه مدعا دارد

رقیب جان برد از هجر و بر خورد ز وصال

[...]

محتشم کاشانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

غمش به تازه ندانم چه مدعا دارد

که فکر مرهم بهبود زخم ما دارد

چکیده دل دردست آسمان در کین

به زخم ما چو رسد شربت دوا دارد

کدام صورت زشت اندرین بهشت آمد

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

می نشاط نه جام جهان نما دارد

که کیمیای طرب کاسه گدا دارد

براه شوق چو پرگار پایم از جا رفت

اگر بگردم بر گرد خویش جا دارد

بکیش اهل تجرد نماز نیست درست

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۲

 

درین چمن سرسبز آن برهنه پا دارد

که چار موسم چون سرو یک قبا دارد

حریص را نکند نعمت دو عالم سیر

همیشه آتش سوزنده اشتها دارد

نمی توان به تردد عنان رزق گرفت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۳

 

کسی که با تو نشد آشنا که را دارد؟

ترا کسی که ندارد چه آشنا دارد؟

فغان که تاج سر من شده است همچو حباب

تعینی که ز دریا مرا جدا دارد

به راستی ز فلک پیش می توان افتاد

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶

 

بهار می رسد و برگ عیشها دارد

هوا زسایه گل پای در حنا دارد

همین بلندی اقبال ما فضول نمود

در این دیار که صد بام یک هوا دارد

ستم ظریفی از این بیشتر نمی باشد

[...]

اسیر شهرستانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

زبان بستهٔ ما صوت بی صدا دارد

لب خموش به دل حرف آشنا دارد

به سعی هر که ابوجهل نفس کرده به چاه

قسم به عمرهٔ او کعبه اش صفا دارد

مه و ستاره و خورشید این غلط حرفی است

[...]

سعیدا
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دماغ اهل فنا نشئه بلا دارد

به فرقم اره طلوع پر هما دارد

به وعده گاه خرام تو کرد نمناکم

بیا که شوقم از آوارگی حیا دارد

گشاد شست ادای تو دلنشین منست

[...]

غالب دهلوی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد

که اعتکاف به سر منزل رضا دارد

مریض شوق کی اندیشهٔ دوا دارد

شهید عشق کجا فکر خون بها دارد

به دور لعل می‌آلود دوست دانستم

[...]

فروغی بسطامی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۵۲ - خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد

 

خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد

هوای تربت سلطان نینوا دارد

خوش آن که از وطن خویشتن خیال سفر

به سوی روضه فرزند مصطفی دارد

خوش آنکه در همه عمر میل کرب و بلا

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode