گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مطلع دوم

 

کند سپهر خم اندیشه کمانش و لرزد

شعاع مهر تصور کند سنانش و لرزد

به یاد رستم اگر زور بازوی تو درآید

چو چله بند شود تیر در کمانش و لرزد

اگر تصور قهرت کند ز بیم مکافات

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۰

 

زبان به‌کام خموشی‌ کشد بیانش و لرزد

نگه ز دور به حیرت دهد نشانش ولرزد

نگه نظاره‌ کند از حیا نهانش و لرزد

زبان سخن‌ کند از تنگی دهانش و لرزد

چه شوکت است ادبگاه حسن را که تبسم

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸

 

خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد

چو شمع شعله کشد مغز استخوانش و لرزد

ز دورباش تو دارم نگه به دامن مژگان

چو بلبلی که خورد صرصر آشیانش و لرزد

غبار دامن ناز تو را چو سرمه ز عزّت

[...]

حزین لاهیجی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

گرسنه به که برآید ز فاقه جانش و لرزد

از آن که دررسد از راه میهمانش و لرزد

نفس به گرد دل از مهر می تپد به فراقت

چو طایری که بسوزانی آشیانش و لرزد

منم به وصل به گنجینه راه یافته دزدی

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode