سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷
چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
که بس غریب نباشد ز تو غریبنوازی
ز بهر یک سخنِ تو دو گوش ما سوی آن لب
ستیزه بر دل ما و دو چشم تو سوی بازی
چه آفتی تو که شبها میان دیده چو خوابی
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
چرا ز راه لطافت بدین قضیب نیازی
کزین قضیب عزیزی وزین قضیب بنازی
قضیب سخت عزیز است و با منست که او را
بصد زبان بنوازم، زهی غریب نوازی
بدست گیرم و آنگه بدو چگویم، گویم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۸
زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی
که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی
ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی
ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی
به سر برند به سر عارفان طریق محبّت
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۹
گرم به کینه بسوزی وگر به مهر بسازی
ز بندگان مطیعم حقیقتی نه مجازی
اگر در آتش سوزانم از تو باک نباشد
که پاک تر شود آن زر که بیشتر بگدازی
خوش آمدی که حیاتی به تازگی به وجودم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی
کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی
تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند
که در نشیمن عنقا کنند دعوی بازی
شبان تیره بسی برده ام بآخر و روزی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
که کار زنده دلان عشق بازی است نه بازی
مرا بجور رقیبان مران ز کوی حبیبان
درون کعبه چه باک از مخالفان حجازی
میان حلقه ی رندان مگو ز توبه و تقوی
[...]