×
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳
برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو
بس خون که از دلها بریخت آن غمزهٔ خونریز تو
ای زلفت از نیرنگ و فن کرده مرا بی خویشتن
شد خون چشمم چشمه زن از چشم رنگ آمیز تو
در راه تو از سرکشان نی یاد مانده نی نشان
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۴
باز آتشی در جان من زد عشق شورانگیز تو
نو شد جراحتهای غم از غمزه خونریز تو
ای ماه مهرآموز من دمساز عالم سوز من
جانم وفاآموز شد از جور لطف آمیز تو
هر بی نوائی کو نهد در صف عشاق تو پا
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱
ای عالمی در خاک و خون، از غمزه خونریز تو
خونبار چون مژگان ما، فتراک صیدآویز تو
صد چشمه خون از دلم، تیر تو بگشود و نشد
سیراب ازین خونابها، نخل بلاانگیز تو
چون میشود هر صلح تو، سرمایه جنگ دگر
[...]