گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

 

هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم

هر کس که او مکی بود داند که من بطحاییم

زان لاله روی دلستان روید ز رویم زعفران

هر لحظه زان شادی فزا بیش است کارافزاییم

مانند برف آمد دلم هر لحظه می کاهد دلم

[...]

مولانا
 
 
sunny dark_mode