گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹

 

ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن

جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن

با چشم تو تقریر کن: کآهنگ جان بیدلان

گر پیش ازین میکرده‌ای، اکنون که بیماری مکن

پیشم نشستی ساعتی تا حال دل پرسی، کنون

[...]

اوحدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲

 

زاهد به جز آزار ما کاری مکن کاری مکن

تا سبحه‌ای داری به کف تسخیر زناری مکن

تسبیح کار مذهبم زنار تار مشربم

باطن پرست گلشنی در پرده اظهاری مکن

آه از تغافل دوستی داد از مروت دشمنی

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶

 

با این تنک سرمایگی، زحمت مکش زاری مکن

همچشمی مژگان من، ای ابر آزاری مکن

شاید کزین خون بحل یاد آرد آن بی رحم دل

ای تیغ هجر جان گسل زخم مرا کاری مکن

در عشق خونها خورده ام، رنگی به رخ آورده ام

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode