گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده

همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده

از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر

ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده

چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد

[...]

محتشم کاشانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

در دام صیاد ای فلک یا ذوق فریادم مده

یا آن که از فریاد من رحمی به صیادم مده

یا در مکافات خوشی ای بخت ناشادم مکن

ورزان که یک سان میکنی چون خاک بر بادم مده

در رهگذار خویشتن با خاک یک سانم مکن

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode