گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴

 

کسی را چو من دوستگان می چه باید؟

که دل شاد دارد بهر دوستگانی

نه جز عیب چیزیست کان تو نداری

نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی

رودکی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۰

 

ز دو چیز گیرند مر مملکت را

یکی پرنیانی یکی زعفرانی

یکی زر نام ملک بر نبشته

دگر آهن آب دادهٔ یمانی

که را بویهٔ وصلت ملک خیزد

[...]

دقیقی
 

کسایی » دیوان اشعار » وصف شراب

 

از او بوی دزدیده کافور و عنبر

وز او گونه برده عقیق یمانی

بماند گل سرخ همواره تازه

اگر قطره ای زو به گل بر چکانی

عقیقی شرابی که در آبگینه

[...]

کسایی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

شه مشرق و شاه زابلستانی

خداوند اقران و صاحبقرانی

بدولت یمینی بملت امینی

مر این هر دو را اصل یمن و امانی

تو محمود نامی و محمود کاری

[...]

عنصری
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - در لغز آتش سده و مدح سلطان محمود گوید

 

یکی گوهری چون گل بوستانی

نه زر وبه دیدار چون زرکانی

به کوه اندرون مانده دیرگاهی

به سنگ اندرون زاده باستانی

گهی لعل چون باده ارغوانی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ابو احمد محمدبن محمودبن ناصر الدین

 

به من باز گردای چوجان و جوانی

که تلخست بی تو مرا زندگانی

من اندر فراق تو ناچیز کردم

جمال و جوانی، دریغا جوانی

دریغاتو کز پیش رویم جدایی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح امیر محمد ولیعهد سلطان محمود

 

دلم مهربان گشت بر مهربانی

کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی

نگاری چو در چشم خرم بهاری

نگاری چودر گوش خوش داستانی

به بالای بررسته چون زاد سروی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید

 

خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی

خوشا با پریچهرگان زندگانی

خوشا با رفیقان یکدل نشستن

بهم نوش کردن می ارغوانی

به وقت جوانی بکن عیش زیرا

[...]

فرخی سیستانی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۴۲ - قصاید متنبی و دقیقی

 

ز دو چیز گیرند مر مملکت را

یکی پرنیانی‌ یکی زعفرانی‌

یکی زرّ نام ملک بر نبشته‌

دگر آهن آب داده یمانی‌

کرا بویه وصلت ملک‌ خیزد

[...]

ابوالفضل بیهقی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۴

 

جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی؟

که تو میزبانی نه بس نیک خوانی

کس از خوان تو سیر خورده نرفته است

ازین گفتمت من که بد میزبانی

چو سیری نیابد همی کس ز خوانت

[...]

ناصرخسرو
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح امیر ابونصر جستان

 

خریدم به دل دلبری رایگانی

که هست او به جان و به دل رایگانی

ز نادیدنش زندگانی بکاهد

بیفزاید از دیدنش زندگانی

جوانیش در کار کردیم ولیکن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح ابونصر مملان

 

دهد روی آن سرو سیمین نشانی

ز ماهی که بر سرو سیمین نشانی

دخانی پدید آید اندر دو چشمم

از آن روی ناری و زلف دخانی

چو بر سحر آن ترک خانی بگویم

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱ - درمدح علی‌بن عمران

 

جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی

چو آشفته بازار بازارگانی

به درد کسان صابری اندرو تو

به بدنامی خویش همداستانی

به هر کار کردم ترا آزمایش

[...]

منوچهری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۹

 

ایا شهریاری که صاحب قرانی

ز جدّ و پدر یادگار جهانی

ملک شاه و الب ارسلان را تو فخری

که پیش از ملک شاه و الب ارسلانی

خداوند روی زمینی ولیکن

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۱

 

شهنشه ملک شاه الب ارسلانی

جهان را خداوند و صاحب قِرانی

به اصل و نسب پادشاه زمینی

به عدل و هنر شهریار زمانی

شه شیربندی و کشورگشایی

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۲

 

دلم چون دهان کرد کوچک دهانی

تنم چون میان ‌کرد نازک میانی

ز عشاق آفاق جز من که دارد

تنی چون میانی دلی چون دهانی

به شیرین زبانی توان برد دل را

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

مرا از پی خدمت شاه باید

دل و دیده و عمر و جان و جوانی

هر آن زندگانی که بی‌شه گذارم

مرا مرگ باشد چنان زندگانی

ولیکن مرا شاه معذور دارد

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱

 

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی

ازین زندگانی چو مردی بمانی

ازین زندگی زندگانی نخیزد

که گر گست و ناید ز گرگان شبانی

درین زندگی سیر مردان نیاید

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۰

 

اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من

نیازارم از تو بدین بدگمانی

ز خود ایمنم زان که عیبی ندارم

ز تو ایمنم زان که عیبی ندانی

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۲ - در هجو سیف‌الدین نامی گفته

 

تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری

که الحق به انصاف درخورد آنی

بدین تیزی و روشنایی و گوهر

ترا در کجا می‌خورد زندگانی

نه در دست تقدیر ملکی بگیری

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode