×
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱۰
بدو داد مرد بد آمیز را
چنان بدکنش دیو خونریز را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۵ - در اندازه هر کاری نگهداشتن
مکش بر کهن شاخ نو خیز را
کز این کشت شیرویه پرویز را
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۳ - آغاز سخن گستری به شروع در خردنامه اسکندری
تفاوت بود اهل تمییز را
به هر کس ندادند هر چیز را
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۳۸ - حکایت پرویز با آن ماهیگیر که چون ماهی درم ریزش کرد و به نصیحت تلخ شیرین که آن درم ریزی مضاعف شد
خوش آمد بسی طبع پرویز را
بیفشاند دست گهر ریز را
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷
بهل ذکر چشمان خونریز را
بمان فکر زلف دل آویزرا
دل و جان بیاد خدا زنده دار
بحق چیز کن این دو ناچیز را
اگر مستی آرزو با شدت
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸
بده ساقی آن جام لبریز را
بده بادهٔ عشرت انگیز را
میی ده که جان را برد تا فلک
درد کهنه غربال غم بیز را
چه پرسی زمینا و ساغر کدام
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه
بیا ساقی، آن جام لبریز را
شکرریز کن نام پرویز را