گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۸

 

که آواره و بد نشان رستم است

که از روز شادیش بهره غم است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵

 

تو گفتی گو پیلتن رستم ا‌ست

وگر سام شیرست و گر نیرم‌ است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷

 

اگر طوس جنگی‌تر از رستم است

چنان دان که رستم ز گیتی کم است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

گر آنجا که هستی خوش و خرم است

چنان چون بباید دلت بی‌غم است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

بدانست کان پیلتن رستم است

سرافراز وز تخمهٔ نیرم است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۷

 

نه زین نامداران سواری کم است

نه آن دوده را پهلوان رستم است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۱

 

کز این کشتگان جان ما بیغم است

روان سیاووش ز این خرم است

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۷

 

که توران ز ایران همه پر غم است

زن و کودک خرد در ماتم است

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله

 

گه فضل آرایش عالم است

به هر علم فخر بنی آدم است

عیوقی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۵ - داستان جنگ لهراسپ با ارجاسپ گوید

 

ز اولاد رستم به من ماتم است

به ترکان بلا تخمه نیوم است

عثمان مختاری
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴ - در بی ثباتی عمر

 

نماید همی کاین جهان یک دم است

اگر شادکامی و گر خود غم است

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹ - نامه فرستادن مهراج به دست رسول به نزد ضحاک

 

همه خانه ها مویه و ماتم است

بجای می و شادکامی غم است

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۹۵ - در صفت دو شهر

 

ولیکن چنان زندگانی کم است

که روز و شبان مویه و ماتم است

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۹ - نامه ی نوشان به کوش

 

نیابی تو کاخی که بی ماتم است

بجای چنان شادکامی غم است

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۷ - دعوت کوش مردم را به پرستش خویش

 

که شیث است این و دگر آدم است

چنین داستان در خور ماتم است

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۵۵ - هفت پند پیر فرزانه به کوش، و دادن چند دفتر دانش به او

 

که مردم بدین گوهران مردم است

گر این نیست، از مردمی او کم است

ایرانشان
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۱ - فرستادن اسکندر روشنک را به روم

 

بسا کس که از روی عالم گُم است

همانا که عالَم همان عالَم است

نظامی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست

 

اگر محتسب گردد آن را غم است

که سنگ ترازوی بارش کم است

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۳ - حکایت در این معنی

 

در این شهر مردی مبارک دم است

که در پارسایی چنویی کم است

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۶ - حکایت قزل ارسلان با دانشمند

 

بخندید کاین قلعه‌ای خرم است

ولیکن نپندارمش محکم است

سعدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode